یادته بچگی هات تو آغوشــــم
می نشستی رو دلم وقتِ نــــیاز
چه شده وقتی گلت رو تاقچه شد
پر زدی تو آسمون با بالِ بــاز
***
کم نیاوردم تو سختی های تـــــو
پوست کندم دادمت جامه به تن
دوختی پوشیدی با اشکِ خجــول
قلبِ تو کم لطفی کرد با دلِ مــن
***
عدل و فریادِ دلم رفته به بـــاد
آخرش دیوانه وارِ دشمنــــــی
جمع کردی نیزه و تیر و تفنـگ
نقشه ریزِ جنگ رویا با مــنی
***
درک کن روزای عشقت ای مریض
دادخواهی کردی از دیــــوارِ دل
با سر افرازی در آغوشت گرفت
توی صندوقِ پر از اســـرارِ دل
***
شب نشینی داشتی در سفــــــرم
عید ها با من نشستی پر صـــــدا
کو وفا داری و عنوانِ دلــــــت
این هم از نیکی و رحمم ای خدا
***
برو پر دردم دلم در قعرِ غــم
کوچ کن از این دیارِ آشـــــنا
حرفِ نمامان سند در دفترت
سالها قلبت شده از من جــدا
***
جاسم ثعلبی (حسّانی) 27/12/1391
:: برچسبها:
تیر و تفنگ ,
:: بازدید از این مطلب : 1890
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0